امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
استاد هوشنگ ابتهاج (سایه)
اولین روزی که وارد شرکت صنایع غذایی ماسترفوده شدم، یک تابلو با پس زمینهی فیروزهای که بیت "دریا شود آن رود..." با خط نستعلیق روش نقش بسته بود چشمم رو گرفت!
این "پیوسته روان بودن"!
نگاه کردم و دیدم مهمترین عاملی که همیشه با اون، از پس خیلی از مشکلات، با کمک خدا، تونستم بربیام، همین "پیوسته روان بودن" بوده! و جاهایی هم که توی مشکلات موندم، اسمش روشه: "موندم!!!!"
احتمالا این داستانک رو شنیدین. داستانکی که میگه:
روزی مرداب به رود گفت: ما هر دو آبیم اما چگونه است که تو چنین زلالی و پاکی و من...! مردابم؟
رود گفت: من گذشتم! (پیوسته روان بودم!)
و این باور من است!
این از یک مرحله به مرحله دیگر گذشتن، این پیوسته روان بودن، این است که آدمی رو پاک نگه میداره! و "موندن" توی هر مرحلهای که باید ازش گذشت، آدم رو تبدیل به یک مرداب میکنه...
وقتی که فهمیدم این شعر، ورد زبان استاد محمدکریم فضلی پدر معنوی گروه صنعتی گلرنگ بوده، نگاهم به ایشون متفاوت شد...
پدری اندیشمند که نه تنها برای فرزند خودشون، بلکه حتی الان، ۳ سال پس از رخ در نقاب خاک کشیدن، درسهای بزرگی رو به همهی مایی که فرزند معنویشون هستیم آموزش میدند.
بزرگی و عظمت گروه صنعتی گلرنگ در عرصه صنعت و اقتصاد ایران بر کسی پوشیده نیست و این که افتخار همکاری با این گروه بزرگ در شرکت صنایع غذایی ماسترفوده نصیبت من شده، باعث خوشحالیم هست.
امیدوارم بتونم در مقطعی که در این مجموعه همکاری میکنم به رشد خودم و این مجموعه بزرگ کمک کنم.
علیرضا صبا
اسفند ۱۴۰۱