در کنارش حس دیگری داشتی...
هم میخندیدی و هم کارها بر وفق مراد پیش میرفت. در کنار دلی مهربان و لبخندهایی دوستداشتنی، توجه به نظم و حساسبودن و دقت در کارها و دیدن جزئیاتی که از توان دیدنش از درک ما خارج است؛ ویژگیهایی بود که آرمین بشرویه را در ذهن هر کسی ماندگار میکرد.
یادم نخواهد رفت. شهریور ۱۳۹۷ که اولین بار در پلاتوی تمرین تالار مولوی او را دیدم. همراه با گروهی از بچههای دوست داشتنی که قرار بود تا آیین ورودی نودانشجویان دانشگاه تهران در آن سال را برگزار کنیم. سال بعد هم باز یکدیگر را دیدیم. آنقدر متواضع بود که مرا که هیچ نیستم و نبودم؛ دیگر رئیس بزرگ صدا کند!
چند هفته پیش که خبر بیماری او را از دوستی شنیدم، عمیقا ناراحت شدم و حالا چند روزی است که دیگر او در میان ما نیست. نقاب خاک بر چهرهی دوستداشتنی و آن لبخند مهربان در این سن و سال پایان جوانی، سخت سوزناک است!
به حق همان شب عزیز قدر که از میان ما پرکشید، برای او بهترینهای رحمت الهی و برای بازماندگان و فرزند کوچکش، صبری به اندازه شیرینی آن نگاه مهربان، آرزو میکنم.
کنار او حس دیگری داشتیم...
باران سوگواری مهتران آسمان در فراق وی است؛ ما کهتران خاک به شیون خاموشی خود اکتفا کنیم.
علیرضا صبا
۹ اردیبهشت ۱۴۰۱